بسمه تعالی
چشمان به راه آمدنت بس که خسته اند
از عمق دل به یـاد ظهــورت نشستـه اند
آقا تو رو خدا
سلام بر حضرت آخرین
سلام بر مولای دوازده
سلام بر عصمت چهارده
شاعر نیستم که قافیه ها و ردیفها رابچینم تا برای منتظرین شعر بگویم تا خوششان بیاید
من برای مولا سخن می پراکنم
برای غریب بین دوستان
برای اشنای بین دشمنان
به خدا دشمنان او را بهتر از من می شناسند
حضرت عشق میدانیم مرا می شناسی خوب هم می شناسی گرگم در لباس بره
گرگ هوسم جامعه های ایمان را پاره کرده
اما چکار کنم هر جور که نگاه می کنم تورا دوست دارم نمی دانم چرا فقط می دانم بخاطر پاکی و مظلومیتت
اقا تو غایب نیستی ما در غیبت به سر می بریم برای ظهور و حضور ما در کنارت دعا کن
در غیبتی بی پایان
اما امید داریم هرقدر که ما بد باشیم شما بیشتر خوبی و مهربان آقا ما در بین دشمنان همیشه کنایه ها را تحمل می کنیم بیا لطفی کن دست ما را بگیر
ما را از نامهربانی های نفسمان نجات بده
نفس افسار را به هر طرف که می خواهد می کشد ما موجودی بی ارداده شده ایم ولی در ته دل همیشه تو را دوست داریم
بیا و ما را نجات بده
آقا کم آوردیم از دنیا و نفسمان
نجاتمان بده از اینها که بگذریم که شرح حال ماست که شما بهتر بران واقفید حالتان چطور است خوبید
خدا کند که یکی از منتظرین دل شما را شاد کرده باشد به خاطر عمل نیکش
شما خوشحال باشید بس
می دانم از دست ما ناراحتید
آقا تو روخدا
دعایی به حال کویریمان کن